بازگشت به زندگی از مسیر مرگ استعاری

گاهی استعفا دادن، نه از شغل، از آن نسخه کهنه خودمان، همان مرگ ضروری است.
بازگشت به زندگی از مسیر مرگ استعاری
۱۱:۰۰ – ۰۳ خرداد ۱۴۰۴
عصر کشاورزی – گاهی زندگی، همانند یک کتاب قطور و پرماجرا، به فصلی میرسد که هر صفحهاش بوی تکرار میدهد؛ جایی که حتی هوا هم مزه بیانگیزگی گرفته و همه چیز انگار گیر کرده است میان دو قطب متضاد: امیدی که دیگر نفس نمیکشد و تردیدی که دستانت را محکمتر میگیرد. در چنین بزنگاههایی، هر انسان صادقی، دستکم یکبار از خود پرسیده: «چطور میشود دوباره زنده شد؟»
پاسخ شاید در دل یک جمله به ظاهر متناقض نهفته باشد: برای نجات پیدا کردن، باید اول بمیری. البته منظور مرگ جسم نیست؛ این مرگ، استعاری است. مرگِ عادتها، مرگِ ترسها، مرگِ «من» قدیمیای که سالها برایش خانه ساختهایم و حالا زندانبان بیرحم ما شده. مرگی که به معنای رها شدن از پوستهای است که دیگر به کار نمیآید؛ مثل لباسی که سالها پیش اندازهمان بوده اما حالا تنها خاطرهای تنگ و آزاردهنده است.
گاهی استعفا دادن، نه از شغل، از آن نسخه کهنه خودمان، همان مرگ ضروری است. استعفا بده از نقش قربانی، استعفا بده از نقابی که همیشه به چهره داری، استعفا بده از صندلی گرم منطقه امنی که فقط رکود هدیه میدهد. استعفا بده، تا شاید دوباره متولد شوی. در این مسیر، اولین گام، شجاعت روبهرو شدن با ترسهای خودساخته است؛ ترس از دست دادن، ترس از شروع دوباره، ترس از نگاه دیگران و مهمتر از همه، ترس از ناشناختهها.
بازگشت به زندگی، بدون عبور از این مرگ استعاری ممکن نیست. آدمی که میخواهد دوباره شکوفا شود، باید اول اجازه بدهد ریشههای پوسیدهاش بخشکد؛ باید دل به سفر تازهای بدهد، حتی اگر مقصدش نامعلوم باشد. درست مثل طبیعت که هر زمستان، میمیرد و هر بهار، با قدرتی نو سربرمیآورد، انسان هم نیازمند این چرخه است. گاهی حتی یک استعفای ساده _ از شغلی که دیگر برایت معنا ندارد یا رابطهای که سالهاست فرسوده شده _ همان نقطه مرگ و تولدی دوباره است.
در فرهنگ ما، واژه مرگ اغلب با ترس و وحشت عجین شده. اما اگر عمیقتر نگاه کنیم، هر لحظهای که جرئت تغییر داشتهایم، در حقیقت، مردهایم و زنده شدهایم؛ بارها و بارها. هر تغییر بزرگ، مرگی کوچک در دل خود دارد: مرگ گذشته، مرگ تصورات قبلی، مرگ انتخابهای کهنه و درست همان جا، در دل این مرگهای کوتاه اما ضروری، زندگی تازهای زاده میشود که دیگر بوی تکرار نمیدهد؛ زندگیای که معنای نجات، رهایی و شکوفایی در خود دارد.
پس اگر هنوز جایی در دل خود امید به نجات را میپرورانی، از مرگ نترس؛ دستکم استعفا بده. اجازه بده آدم قبلی در تو بمیرد تا آدم جدیدی با شجاعت و امید دوباره به دنیا بیاید. زندگی، همیشه از دل همین مرگهای استعاری، دوباره شروع میشود.
منبع: روزنامه هفت صبح
برچسب ها :زندگی
- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰