«هستهای شدن» ایران ماموریت این دانشمند شهید بود

روایت شهیدی که غیر از شهادت، راه دیگری برای رفتن از این دنیا در نظر نداشت را از نظر میگذرانید.
«هستهای شدن» ایران ماموریت این دانشمند شهید بود
عصر کشاورزی – یکی از شهدای تجاوز تروریستی رژیم صهیونیستی به خاک کشورمان دکتر «فریدون عباسی دوانی» است. دانشمند هستهای نخبهای که در رسانههای داخلی و خارجی جلوی چشم مردم دنیا بود و فکر میکنیم میشناسیمش. اما شناخت اکثر ما از این شهید، به شخصیت و جایگاه برجستهٔ علمی او محدود میشود.
اگرچه شهید عباسی همیشه جلوی چشممان بود، اما کمتر دربارهٔ خلقوخو و منش و سبک زندگی او میدانیم. او از همان سالهایی که یک جوان راهش را پیدا میکند، بلکه حتی پیشتر، خودش را وقف این سرزمین و مردمش کرد.
تصویر چهرهٔ خاکآلود و خستهٔ او بعد از آزادسازی خرمشهر، میتواند مصداقی باشد از تصویر او در لحظهٔ شهادت، بعد از سالها تلاش و کار برای صنعت صلحآمیز هستهای ایران و به رسمیت شناساندن این حق مسلم برای کشورمان در دنیا.
از دنیا بیخبر نمان!
حدود سال ۱۳۶۰ بود که آقا فریدون بهواسطهٔ دوستش و همسر دوستش با «نزهت» خانم آشنا شد؛ دختر خانوادهٔ سرشناس «شبان آزاد» در بندرعباس. دانشگاه شیراز درس میخواندند. فریدون، فیزیک؛ نزهت، مهندسی مواد.
بحبوحهٔ جنگ بود و عزادارشدن نوبت بهنوبت خانوادههای ایرانی. هر روز سر یک کوچه حجلهای برپا میشد و داغی بر دلی مینشست. این شرایطی نبود که جوانانی مثل فریدون و نزهت دلشان رضا بدهد در آن جشن عروسی بگیرند. یک مراسم عقد ساده گرفتند و رفتند سرزندگی مشترکشان در دو اتاق کوچک.
به همسرش گفت «از شما هیچ توقعی ندارم. کارهای شخصیام را در خانه خودم انجام میدهم. فقط این طور نباشد که، چون حالا خانم خانه هستی، از مطالعه و آموختن و اخبار کشور و جهان دور بمانی.»
میخواست بصیرتی را که خودش داشت، در خانوادهاش هم ببیند. نزهت خانم هم البته کم نگذاشت. همیشه در حال مطالعه بود. درسش را هم تا کارشناسی ارشد ادامه داد. در امتحانات همین مقطع، فرزند دومش را باردار بود.
مردمدار و مهربان، مخصوصاً با خانوادههای شهدا
شهید از لحاظ علمی و اخلاقی در خانواده سرآمد بود. بهخاطر همین ویژگیها همیشه مورداحترام و علاقهٔ دوستان و آشنایانش بود. مرامش، احترام و مهربانی به خانواده و اطرافیان بود؛ حتی آنها که ظاهراً با عقاید ایشان زاویه داشتند.
هرگز به مال و درآمد شبههناک نزدیک نمیشد. با افرادی که از نظر ایشان به مبانی دینی اعتقاد نداشتند و حلال و حرام سرشان نمیشد، ارتباط مالی برقرار نمیکرد.
به صلهٔ رحم اعتقاد زیادی داشت. در هر شرایطی و با هر گرفتاریای، هر هفته خودش را برای دیدن مادر و خانوادهاش میرساند.
همیشه هوای خانوادههای شهدا را داشت و حالشان را میپرسید. با هم به تفریح و گردش میرفتند و آنها را به خانهشان دعوت میکرد. آخرین مهمانی، جشن تولد نوهٔ خانوادهٔ شهید عباسی بود که خانوادهٔ شهید شهریاری و شهید رضایینژاد مهمانشان بود.
برجام هم او را از کمک به دیگران غافل نکرد
همیشه به دنبال این بود که کاری برای کسی انجام بدهد. هر کسی که از او کمک میخواست، زیر بالوپر حمایتش جا میگرفت.
چندین سال، یکی از بستگانش را حمایت کرد تا بتواند خانه بخرد و روی پای خودش بایستد. خانه را هم با نظارت و مدیریت خودش، بازسازی کرد؛ بدون آنکه صاحبخانه خبردار شود. در گیرودار برجام و مسائل مهم کاری، بعدازظهرها بعد از کارش، به خانهٔ در حال بازسازی سر میزد و بر کار کارگرها نظارت میکرد.
کوچکتر بود، اما پدری میکرد
شهید عباسی به اذعان تمام نزدیکانش، یک دانشمند خانوادهدوست بود. غیر از زمانی که مشغول تحقیق، تدریس و کار بود، از هر وقتی برای رسیدن به مسائل خانوادگی استفاده میکرد و به خانواده و دوستان به طور مرتب و حتی هفتگی سر میزد.
اگر جایی مهمان بود و متوجه مشکلی در خانهٔ میزبان میشد که رفع آن را خارج از عهدهٔ میزبان میدید، بدون فوت وقت دستبهکار میشد. حتی اگر کار پیشپاافتادهای بود. اگر هم هزینهٔ مالی داشت، خودش متقبل میشد.
یکبار رفته بود خانهٔ یکی از بستگان. دید که بچهها در کمد را خراب کردهاند. دقیقاً قبل از این بود که قلبش را عمل کند. همان وقت نشست به تعمیر در کمد و جاانداختن ریل آن. بهخاطر مشکل قلبیاش، فشار و خستگی زیادی را تحمل کرد و خیس عرق شد.
هرچه صاحبخانه گفت «آقای دکتر، ولش کنید. کسی را میآورم تا درستش کند.» آقای دکتر کوتاه نیامد و گفت «حالا من هم تلاش خودم را میکنم.»
یکبار دیگر هم بعد از بازسازی خانهٔ یکی از بستگان، شخصاً نشسته بود به پاککردن گچ و رنگ روی قرنیزها.
با اینکه بعضیها از او بزرگتر بودند، باز هم اگر کمک و پناه میخواستند، برایشان پدری میکرد.
نزدیکتر از برادر
شهید عباسی هوای خیلیها را داشت. طوری تعجببرانگیز که شاید برادر هوای برادر را نداشته باشد. بعضیها را دیدهاید که اگر اختلافنظر سیاسی با کسی داشته باشند، او را از دایرهٔ انسانیت هم خارج میکنند، چه برسد به دایرهٔ رفاقت و خویشاوندی؟
کمک به اطرافیان، برای شهید عباسی فارغ از تمام مرزبندیها و اختلافات سیاسی تعریف میشد. آن هم نه فقط برای خانواده و بستگان.
یکی از دوستان زمان تحصیل شهید عباسی که از نظر سیاسی با هم کاملاً مخالف بودند، وضع مالی خوبی نداشت. شهید همیشه مراقب و حامی او بود.
کمکش کرد خانه بخرد. بعد یک ماشین خرید و به او داد تا با آن مسافرکشی کند و خانوادهاش تأمین باشند. در ازدواج فرزندانش هم کمکشان کرد. وقتی هم دوستش فوت کرد، برای تشییع و مراسم ترحیمش به شهرستان رفت.
هر کس که شهید عباسی را از نزدیک میشناخت، خاطرهای از حمایت و دستگیری او از خودش یا دیگران به یاد دارد. او با همه همینطور بود…
پدری که از وظایف خانوادگی کم نمیگذاشت
برای نظر خانواده بسیار ارزش قائل بود. در خریدن خانه و وسایل زندگی کاملاً مطابق نظر همسر و فرزندانش عمل میکرد. در مسئلهٔ ازدواج فرزندانش هم همدل و همراه بود. مهمترین دغدغهاش این بود که فرزندانش مسلمان و سادهزیست باشند و به جامعه خیر برسانند.
در تربیت فرزندان، روش و منش بزرگان دین را سرمشق خود قرار داده بود. رفتار دوستانه و صمیمانهای با آنها داشت. به آنها شخصیت و احساس ارزش میداد و با احترام و محبت با آنها رفتار میکرد. وقتی هم لازم بود، از تذکر و نصیحت کوتاهی نمیکرد.
مسئولیتهای علمی و شغلی هرگز بهانهای برای انجامندادن وظایفش در خانه و خانواده نبود. تعطیلات را غالباً در خانه و در خدمت همسر و فرزندان بود.
حتی در کارهای خانه کمکحال بود. خرید مایحتاج، پذیرایی از مهمانها، حتی تمیزکردن خانه و گاهی شستن ظروف را هم به عهده میگرفت. میگفت «انجام کارهای یدی به فکرکردنم کمک میکند.» عقیده داشت که مردها حتماً باید با همسرشان در امور خانه همکاری داشته باشند.
«الو؛ ممنون بابت همسرم که دخترتان است!»
رفتار شهید عباسی با همهٔ بانوان و بهخصوص همسرشان بسیار احترامآمیز و همراه بامحبت بود. به همهٔ جوانان هم توصیه میکردند که با همسرشان با احترام و مهربانی رفتار کنند.
تا وقتی که والدین همسرش در قید حیات بودند، هر سال در سالگرد ازدواج خود با آنها تماس میگرفت و بابت داشتن همسرش از آنها تشکر میکرد. ابراز خشنودی از زندگی مشترک، برایش سخت نبود و در هر موقعیتی که پیش میآمد این موضوع را در حضور یا غیاب همسرش ابراز میکرد.
اسباب کمک و راحتی دیگران
شهید عباسی همسفر بسیار خوبی بود. سعی میکرد هر طور که از دستش برمیآید خستگی و سختی سفر را از بقیه دور کند. برای این منظور هم از هیچ کاری رویگردان نبود.
یکبار برای نماز در یک استراحتگاه بینراهی توقف کرده بودند. یکی از همراهان از کثیفی بیش از حد سرویسهای بهداشتی گله کرد و حاضر نشد از آنها استفاده کند.
ایشان رفتند؛ بعد از چند دقیقه آمدند و گفتند «حالا میتوانید بروید؛ من همهجا را شستم و تمیز کردم.» البته این اتفاق بارها تکرار شده بود. همیشه همینطور بود. در عین فروتنی، سعی میکرد اسباب کمک و راحتی دیگران باشد.
ابزار هدایتش محبت بود و احترام
به مبانی دینی و مذهبی اعتقاد کامل داشت و به آنها عمل میکرد. نماز و روزهاش ترک نمیشد؛ حتی در تابستانهای داغ جبهههای جنوب.
خیلی از کسانی که از نزدیک و به طور مستمر با ایشان سروکار داشتند، تحتتأثیر کلام و رفتار ایشان سعی میکردند بعضی از خلقیات خود را تغییر دهند و موفق هم شدند.
نمونهاش یکی از دانشجویان شهید که میگفت «با اینکه حجاب و ظاهر مناسبی نداشتم، شهید عباسی هیچوقت من را قضاوت نکردند. تحتتأثیر احترام و شخصیتی که برای من و دانشجویان دیگر قائل میشدند، با میل و ارادهٔ خودم حجاب برتر را انتخاب کردم.»
آنقدر که به محبت و احترام برای تغییر رویهٔ خطاکاران معتقد بود، به تنبیه و توبیخ متوسل نمیشد.
وقتی مسئولیت جدیدی را بر عهده میگرفت، مثل بعضی از عزل و نصبهای اتوبوسی، افراد مشغول در آن مجموعه را جابهجا نمیکرد؛ حتی اگر با آنها در مسائلی اختلاف سلیقه داشت.
از تبیین و روشنگری کوتاه نمیآمد
بسیاری از ما اخبار و صحبتهای سیاسی و تبیینی شهید عباسی را در سالهای اخیر شنیدهایم.
نزدیکانش میگویند مهمترین ویژگی اخلاقی ایشان این بود که مصداق «أَشِدّاءُ عَلَى الکُفّارِ رُحَماءُ بَینَهُم» بود. سعی میکرد یک مسلمان واقعی باشد و از سیرهٔ بزرگان دین خارج نشود.
با اینکه عدهای به احتیاط و نرمش توصیه میکردند، ایشان در مورد بعضی افراد و مسائل اصلاً کوتاه نمیآمد و حرف و نظرش را همهجا و به همه اعلام میکرد و برعکس؛ در برابر بعضیها آنقدر انعطاف داشت که باعث حیرت اطرافیانش میشد.
تا شهادت از پا ننشست…
گذشت و وفای به عهد از ویژگیهای بارز شهید عباسی بود. او از پیشرفت و ترقی دیگران خوشحال میشد و همیشه بدون چشمداشت و منت، در هموارکردن راه موفقیت دیگران پیشقدم بود.
شهید عباسی مدتها در جبهه خدمت کرده بود و بارها به طور معجزهآسا از شرایط خطر، زنده بیرونآمده بود؛ نمونهاش همان ترور ناموفق سال ۱۳۸۹ که همه از آن باخبر شدیم.
او دربارهٔ این خطرات و نجاتها گفته بود «هر بار که به این موضوع فکر میکردم به این نتیجه میرسیدم که خداوند مسئولیتی بر گردن من گذاشته که تا وقتی آن را به انجام نرسانم، رفتن من را مقدر نمیکند.»
شهید عباسی، غیر از شهادت، راه دیگری برای رفتن از این دنیا در نظر نداشت…
منبع: فارس
برچسب ها :شهید هسته ای
- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰