وزش نسیم ایثار در دلِ مزارع نیشکر/ روایت شهیدی که در چند قدمی مزارع نیشکر به خاک سپرده شد

نویسنده: محسن ممبنی
به وقتِ طلوع، کارگران در منتهیالیه جنوبِ شرقی مزارع سلمان فارسی، روز خود را با فاتحهای بر مزار شهیدی آغاز میکنند که در دل مزارع سبز نیشکر آرام گرفته و فضا را آکنده از عطر معنویت کردهاست.
هر سپیده دم، از لای شاخ و برگ نیشکرها، خورشید، خوشههای طلاییاش را بر مزار شهید حمید بغلانی میتاباند و رایحه عطرآگینش در همهمه دلکشِ باد میپیچد.
شهید بغلانی اهل روستای «سفحه» است؛ روستایی از توابع شهرستان شادگان با ۳۶ خانوار، که عرقِ جبین مردانش در همسایهگی نیشکر، چرخهای این صنعت را رونقی دیگر بخشیدهاست.
روایتی از رنجهای مادر
«مکّی» یکی از چهار برادر شهید بغلانی است و از رنجهای مادر در فراق حمید میگوید. از صحبتهای مدام او با عکس قاب شده فرزندش؛ از خیره ماندن مادر بر عکس حک شده پسرش بر سنگ قبر.
«پنج شنبهها که میرسد منتظر کسی نمیماند. بیش از سه کیلومتر پیاده میرود تا فاتحه ای بر مزار فرزندش بخواند و دلش اندکی آرام گیرد.» این را برادر بزرگ شهید در وصف مادرش به خبرنگار نشریه «شهد» میگوید؛ مادری که حالا خمیدهتر و شکنندهتر شده اما صبوری میکند.
باید در خوزستان زندگی کرد تا معنای راه رفتن در دل گرما آن هم در تابستانِ شرجی زده را فهمید. هیچ چیزی به جز عشق به فرزند باعث نمیشود که مادری در آستانهٔ ۷۵ سالگی با تکیه بر عصایی چوبی سه کیلومتر را بی آنکه اندکی بیاساید، طی کند.
اینجا صحبت از عشق است؛ عشق مادری به فرزند که سالها پیش جگرگوشهٔ خود را در راه پاسداری از وطن و اسلام لباس رزم را بر تن فرزند پوشاند تا عاشواری دیگری تکرار نشود و ندای «هل من ناصر ینصرنی» خمینی کبیر بدون پاسخ نماند.
مایه افتخار اهالی سفحه
حمید جوانی ۱۸ ساله بوده که با حمله عراق به ایران، برای حضور در جبهه حق علیه باطل بیتابی میکند. مادرش میگوید: «غیرتش اجازه نمیداد خاک میهن در تصرف دشمن بماند».
دیدهی مادر حمید از مرور خاطرات فرزندش تار میشود و اشک از چشمانش جاری میشود.
دست به گوشه چشمانش میبرد و با بغض از آخرین دیدار با پسرش میگوید: «زمانی که حمید لباس سربازی پوشید و خواست به جبهه برود دلم آشوب شد و به گریه افتادم. آنقدر گریه کردم که پیش پایم نشست و اشکهایم را پاک کرد».
حمید پس از رشادتهای فراوان در سن ۱۹ سالگی در منطقه ایلام به شهادت شد و چند روز بعد برای همیشه در نزدیکی روستای سفحه در چند قدمی مزارع نیشکر آرام گرفت. جوانی که مایه افتخار اهالی این روستای کوچک شده است.
در گذر این سالها، هر صبح، همهمه دلکش باد از لای شاخ و برگ نیشکرها، رایحه عطرآگین شهیدی را در جای جای صنعت نیشکر پراکنده میکند که به نمادی از استقامت و ایثار تبدیل شدهاست.
برچسب ها :
ناموجود- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰