حکایت شیر شکر/ داستانی زیبا از الاغ زرنگی که شیر را برده خودش کرد

حکایت شیر شکر/ داستانی زیبا از الاغ زرنگی که شیر را برده خودش کرد

خارکنی خری داشت که تا می توانست از گرده اش کار می کشید. صبح ها سوارش می شد؛ می رفت به صحرا و عصرها همه خارهایی را که کنده بود بارش می کرد و خودش هم می رفت آن بالا رو پشته خارها می نشست و برمی گشت به خانه و شب ها یک مشت کاه پوسیده جلوش می ریخت.

تو واقعا دختر سردار باقری هستی؟

تو واقعا دختر سردار باقری هستی؟

شهیده «فرشته باقری» فرزند سردار سپهبد شهید «محمدباقری» در حمله سحرگاه جمعه ۲۳ خرداد توسط رژیم صهیونیستی، همراه با پدر و مادرش به عموی شهیدش پیوست.

پرنده، پرتابه، پدافند!

پرنده، پرتابه، پدافند!

اگر فکر می‌کنید که گوگل و اپل و تلگرام و واتساپ و اینستاگرام با سازمان‌های اطلاعاتی آمریکایی، انگلیسی و اسرائیلی همکاری نمی‌کنند، قانون «CALEA»، «PATRIOT»، «FISA» و «SCA» را جستجو کنید.

چیستان: آن چیست که هم وسیله آرایشی است و هم اسم یک دختر؟

چیستان: آن چیست که هم وسیله آرایشی است و هم اسم یک دختر؟

یکی از گونه‌های ادبی در ادب رسمی و فرهنگ مردم ایران چیستان است. چیستان نوعی از تفرج و تفنن ادبی است که به جز کاربرد سرگرم‌کننده، جنبه‌های آموزشی و فرهنگی دیگری نیز دارد.این نوع ادبی را می‌توان در زمره ادبیات اندرزی به‌شمار آورد.

فال حافظ شنبه ۳۱ خرداد ۱۴۰۴

فال حافظ شنبه ۳۱ خرداد ۱۴۰۴

به فال اعتقاد نداشته باش، ولی نیم نگاهی به آن داشته باش، اگر موافق این ضرب المثل هستید فال حافظ شنبه ۳۱ خرداد ۱۴۰۴ را بخوانید.

داستان زن گرفتن حاتم طایی/ سه زن عجیب و غریبی که حاتم طائی با آنها ازدواج کرد/ قسمت دوم

داستان زن گرفتن حاتم طایی/ سه زن عجیب و غریبی که حاتم طائی با آنها ازدواج کرد/ قسمت دوم

حاتم رفت تا رسید به دوراهی. از دست چپ رفت. از دور شعله‌ی آتشی دید. جلو رفت و دید اژدهایی است و از دهانش آتش بیرون می‌آید. اژدها حاتم را بلعید. دو شبانه روز تو شکم اژدها بود و از بس راه رفت تا دل و روده‌ی اژدها را له کرد.

داستان زن گرفتن حاتم طایی | سه زن عجیب و غریبی که حاتم طائی با آنها ازدواج کرد/ قسمت اول

داستان زن گرفتن حاتم طایی | سه زن عجیب و غریبی که حاتم طائی با آنها ازدواج کرد/ قسمت اول

در زمان‌های قدیم پادشاهی بود به اسم حاتم طایی. روزی که از شکار برمی گشت، دید جوانی مثل پنجه‌ی آفتاب در بیابان، تو خاک می غلتد و طوری ناله می کند و زار می زند که دل سنگ به حالش آب می‌شود. رفت بالای سر جوان و پرسید: چی شده که به این روز افتاده‌ای؟…