
حکایت شیر شکر/ داستانی زیبا از الاغ زرنگی که شیر را برده خودش کرد
خارکنی خری داشت که تا می توانست از گرده اش کار می کشید. صبح ها سوارش می شد؛ می رفت به صحرا و عصرها همه خارهایی را که کنده بود بارش می کرد و خودش هم می رفت آن بالا رو پشته خارها می نشست و برمی گشت به خانه و شب ها یک مشت کاه پوسیده جلوش می ریخت.